یکی از نویسندگان محبوب، در پنجمین دهه‌ی زندگی‌اش واقعیتی را برایم افشا کرد درباره‌ی خودش. گفت من تا چهل و پنج سالگی، خودم را سرزنش می‌کردم که چرا نمی‌توانم رمان بنویسم. ولی از یک روز به بعد تصمیم گرفتم یادداشت‌هایم را بیشتر از قبل در اختیار مخاطبان بگذارم و منتشر کنم. می‌گفت سرانجام هیچ رمانی از من منتشر نشد ولی بعضی از یادداشت‌هایم در شبکه‌های اجتماعی بیش از پانصد هزار بار دیده و خوانده شده. حالا او نویسنده‌ای معتبر است که به مقاله‌ها و جُستارهایش شناخته می‌شود. ماجرا از این قرار است: یک نویسنده، با کمال میل و رغبت جُستار می‌نویسد؛ زیرا برای او کاری‌ست شوق‌آورتر و شدنی‌تر و آسان‌تر از نوشتن رمان.

*

 

شاید در ذهن شما هم نویسنده‌هایی باشند که در چند قالب مختلف و حتا بی ارتباط به یکدیگر می‌نویسند. احمد شاملو هم منتقد ادبی بود، هم مترجم، هم روزنامه‌نگار، هم پژوهشگر فرهنگ عامیانه. ولادیمیر ناباکوف، هم مدرس نقد ادبی بود، هم داستان‌نویس، هم شاعر، هم نمایشنامه‌نویس. ولی به نظر می‌رسد وقتی به شاملو یا به ناباکوف فکر می‌کنیم، فقط یک تا دو عنوان از این عنوان‌ها به یاد می‌آید؛ همان عنوان‌هایی که کارنامه‌ی ایشان در آن درخشان‌تر است؛ همان عنوان‌ها که بیشتر از بقیه نماینده‌ی استعدادهای آن‌هاست.

*

اگر بخواهیم از زبان برخی تست‌های استعدادیابی مثل تست جانسون اوکانر استفاده کنیم، کسی که خیلی خوب، راحت، با کمترین خستگی و با بیشترین خروجی، مقاله و یادداشت می‌نویسد، از نظر «تفکر تحلیلی» قوی‌تر است؛ کسی که خیلی خوب، راحت، با کمترین خستگی و با بیشترین خروجی، رمان می‌نویسد، از نظر «حافظه برای طراحی» قوی‌تر است.

تفکر تحلیلی یعنی کارهایی مثل تجزیه و تحلیل اطلاعات، اخبار و گزارش‌ها؛ کارهایی از جنس حل معما و مسئله؛ کنار هم قرار دادن داده‌ها و رسیدن به یک جمع‌بندی تازه.

حافظه برای طراحی، یعنی کارهایی مثل قدرت توصیف یک مکان برای کسی دیگر، به‌یادآوری جزئیات یک صحنه، علاقه به ترسیم و طراحی.

*

 

پرسش رایج این است: من در کدام قالب بنویسم؟

برای کسانی که حوصله و صبوری کافی دارند، مباحث روان‌شناسی شخصیت و تست‌ها و مدل‌هایی مثل MBTI و اوکانر کمک‌کننده است. ولی راهی ساده‌تر و شخصی‌تر هم وجود دارد: درون‌نگری و واکاوی «خود». منظورم ساعت‌هایی برای خلوت با خود است که به جواب این دو سؤال فکر می‌کنیم:

– سؤال اول: چه نوعی از نوشتن هست که بارها انجام داده‌ام با کمترین خستگی روحی و بیشترین رضایتمندی؟

– سؤال دوم: خواندن چه نوشته‌هایی بیشترین رضایت خاطر را برایم به ارمغان می‌آورد؟

 

اگر بتوانید با صداقت به این پرسش‌ها جواب دهید، به سمت کشف استعدادهای نویسندگی خود گامی بلند برداشته‌اید. منظورم از صداقت این است که هنگام بررسی درون و خاطره‌های خود از خواندن و نوشتن، لازم است به مواردی مثل مُدهای ادبی و پسند و ناپسند منتقدان ادبی یا بازار نشر، توجه «نداشته» باشید و صرفاً حواستان به جواب آن دو سؤال باشد. نویسنده‌ای که ابتدای این متن ذکر خیرش بود، تا چهل و پنج سالگی در حال سنجش استعداد نویسندگی خود با سلیقه‌ی رایج ناشران ادبی بود. درست از زمانی که سر به درون خویش بُرد و بر اساس اتفاقات گذشته‌ی زندگی خود به واقعیت علاقه‌اش پی برد، راه تازه‌ای برایش باز شد. شاید برای شما جالب باشد که بیش از نود درصد کتاب‌های کتابخانه‌ی آن نویسنده، در موضوعات اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و فلسفی است و فقط ده درصد آن داستان کوتاه و رمان است. در رایانه‌ی خانگی او نیز حجم فایل‌‌های مقالات و جُستارهای او ده‌ها برابرِ متن‌هایی است که به عنوان پیش‌نویس رمان و داستان کوتاه نوشته است.

*

برای کسی که تا کنون چندان اهل مطالعه نبوده و چندان ننوشته، باز مسیر پیشنهادی همین است؛ با این تفاوت که او باید قبل از خلوت با خود و پیدا کردن جواب آن دو سؤال (چه کتاب‌هایی را دوست داشته‌ام، چه متن‌هایی را با شوق نوشته‌ام) دورانی را مشغول تجربه‌گراییِ متنوع باشد:

– در زمینه‌ی نوشتن، از روش‌هایی استفاده کند که در اولین فصل‌های کتاب‌های آموزشی نویسندگی خلاق مطرح است. در فصل‌های اول چنین کتاب‌هایی، تمرین‌هایی وجود دارد برای آمادگیِ نوشتن، ایده‌یابی و سایر تدارکات و زمینه‌سازی‌های نگارش هرچه در ذهن ما وجود دارد.

– در زمینه‌ی خواندن، ساده‌ترین کتاب‌های ادبی را پیدا کند که در رشته‌های داستانی و غیر داستانی است.

 

پس از گذراندن این دوران تجربه‌گرایی متنوع ـ که به طور معمول، بیش از یک تا دو سال طول نمی‌کشد ـ راه برای تشخیص استعدادهای اصلی ما در نویسندگی بازتر می‌شود. زیرا تعدادی متن نوشته‌ایم و تعدادی کتاب در قالب‌های مختلف خوانده‌ایم و راحت‌تر می‌توانیم واکنش‌های روان خود به مقولات زبانی و ادبی را بررسی کنیم.