نوشتاردرمانی (نوشتن درمانی)؛ پلی به سوی آینده بهتر
زینب شاهدی
مشاور روانشناسی – مجموعه نویسندگی خلاق
مدتی است ترجمه کتابی را دست گرفتهام از نویسنده نامشهوری، انگلیسیتبار، درباره نوشتاردرمانی. تکنیکهای زیادی دارد و روش خوبی در بسط دادن موضوع. چیزهایی را نوشته که خود تجربهاش کرده. و منابع متعددی برای اعتبار بخشیدن به بحثها دارد. اینجور کتابی در حوزه نوشتاردرمانی کم است. ترجمه هنوز تمام نشده، ولی این تکه از مقدمه را دوست داشتم که بخوانید. اکنون دیگر خیلیهایمان میدانیم نوشتاردرمانی گاهی انقلابی با خود میآورد. این تکه کمک میکند بفهمیم چگونه.
***
دکتر جیمز پنهبیکر در سال ۱۹۷۷ نوشت:
«در دهه اخیر مطالعات روزافزون نشان میدهد وقتی افراد درباره تجربههای احساسیشان مینویسند، بهبودی چشمگیری در جسم و روانشان اتفاق میافتد.»
ما آدمها زندگیمان را با ارجاع به تجربههای گذشته ارزیابی میکنیم. و این کار را ناخودآگاه انجام میدهیم؛ خودبخودی، و از راه واکنشهای عادتوار. ما بر پایهی آنچه در گذشته برایمان اتفاق افتاده، اکنونِ زندگیمان را تفسیر میکنیم؛ که یعنی تجربههای جدیدمان را با لنزی قدیمی – و کج- تماشا میکنیم. بعضی از این تجربههای گذشته به داستان تبدیل میشوند، و بعضی دیگر از داستان بیرون گذاشته میشوند.
اکنون دیگر برای بسیاری از روانشناسان و جامعهشناسان روشن شده که انسان با تکیه بر داستان و روایت زندگی را درک و تجربه میکند و با دیگران ارتباط برقرار میکند. (گرچه، همانطور که گفته شد، بخشهایی از تجربیات گذشته ما بیرون از داستان باقی میماند.) پروفسور تئودور ساربین از نظریهپردازان اصلی آمریکایی بود که با شکلهای اولیه روانشناسی تجربی مخالفت کرد و گفت «احساسات پلاتبندیهایی روایی است.»
به زبان خودمان بگویم: تعدادی «احساس پایه» وجود دارد که صفات درونی و الکتروشیمیایی است؛ ولی این احساسات بنیادین از اجتماعی شدن تاثیر میپذیرد؛ یعنی به واسطه آموزشهای خانواده، شرطی شدن فرهنگی از راه رسانههای جمعی، و امثال اینها، به «احساسات شناختیتر» تبدیل میشود. بخش بزرگی از این اجتماعی شدن با استفاده از زبان یا داستان اتفاق میافتد یا به واسطه ابزار زبان درک میشود. و داستانی که اکنون در آن زندگی میکنیم تا حد زیادی تحت تاثیر مقدار و کیفیت خواب دیشبمان، صبحانه امروزمان، و فعالیت جسمیمان در روزهای گذشته قرار دارد. عوامل استرسآور امروز زندگیمان هم این پیچیدگی را بیشتر میکند.
بنابراین، روایتها و داستانهای اجتماعیشده، و تفاوتهای شخصی خودمان، «من که هستم»، را بر پایه الکتروشیمیایی و در حافظه درازمدت شکل میدهد. پس میشود با تغییر دادن روایتهای عمیق از راه درمانهای موثر، «من دارم چه میشوم» را تغییر داد. اثربخشی این روش به این بستگی دارد که چقدر در مدیریت سبک زندگیمان از نظر رژیم غذایی، ورزش، خواب، مدیریت استرس و دیگر جنبهها موفق باشیم.
نوشتاردرمانی برای این کار بسیار مناسب است؛ برای ایجاد تغییر در آنچه که، بر پایه روایتهای ذخیرهشدهمان، داریم به آن تبدیل میشویم. برای تغییر دادن «من دارم چه میشوم.» و شواهد پژوهشی زیادی هم در تایید این روش وجود دارد.
جولیا کمرون در سال ۱۹۹۲ درباره نوشتنِ درمانی مینویسد و تشبیه و استعارههای بسیاری در نوشتههایش بهکار میبرد تا کمک کند خوانندگان و دانشجویانش از سازوکار نوشتنِ درمانی سر دربیاورند. یکی از این استعارهها را از همه بیشتر دوست دارم:
«نوشتن در ژورنالتان، درباره پستی و بلندیهای زندگی، مثل ساختن پلی است بهسوی آیندهای بهتر برای خودتان!»
این همان هدفی است که از نوشتن این کتاب داشتهام: تا نقشهای به دستتان دهم که کمکتان میکند پلی به سوی آیندهای بهتر برای خودتان بسازید. من میخواهم گامهای کوچکی پیش پای شما بگذارم که راحت و ساده از آنها عبور کنید، و کمکم «عضلات نوشتن» خودتان را تقویت کنید.
در طول این مسیر، ظرفیتتان در مدیریت فکر-احساس-ادراک بسیار بالا میرود و در تنظیم خودتان مهارت پیدا میکنید. شهود در شما تقویت میشود، خلاقیت بیشتری پیدا میکنید، و یاد میگیرید مسائل را به شیوهای موثرتر و کارآمدتر حل کنید. استرس و فشار کمتر روی شما تاثیر خواهد گذاشت، و شانس موفقیتتان در دستیابی به هر هدفی که در زندگی دارید بیشتر میشود.
***
شگفت است که این اهداف بلند را با کاری به ظاهر ساده، با نوشتن، میشود برآورد. نوشتن، کاری که خیلیهایمان روزانه انجامش میدهیم اما بدون هدف و بدون برنامه. کاری که بی هیچ دبدبه و کبکبهای میشود انجامش داد، و اگر هوشمندانه باشد، اثرش به روشهای رایج رواندرمانی پهلو میزند. و اینها را یک روانشناس دارد میگوید. روانشناسی که خودش نوشته و از مزایای نوشتن آگاه است.
این جمله را خیلی دوست دارم:
«میشود با تغییر دادن روایتهای عمیق از راه درمانهای موثر، «من دارم چه میشوم» را تغییر داد.»