الف را یکی دوسال است می شناسم. به واسطۀ صفحه اش در…
by نویسندگی خلاق
«شکستن» دلم میخواست در بایوی تلگرامم بنویسم: «هیچکس نمیتواند زنی چون من را…
خواب رهایم نمیکند. ساعت چهار و نیم صبح است. خوابآلودگی بعد از زایمان،…
متضاد روبهروی صفحهای هفتاد اینچی نشسته بودم و به حرفهای روانشناس گوش…
بسم الله والریا[1] در چهل و سه سالگی و بعد از بیست و سه سال همسری و…
دستهای دراز احتیاط گاهی وضعیت دلخواه، دقیقاً با نشستن وسط گذشتۀ…
آبتنی آرام در رودخانهای که طغیان کرده است. دست راستش آویزان است…
برادر بزرگ هیچ ساله ام[1] دستیار دکتر فرم را گذاشته بود جلوم تا…
برای شما چه چیزی مهم است؟ چطور شفقت میتواند به نویسندگی پویا بینجامد.…
by زینب شاهدی